یعقوب یسنا دوستی فیسبوکی است از اهالی دوست داشتنی افغانستان. در یکی از پستهای خود داستانی ذکر کرده بر پایه واقعیت که خیلی تاسف برانگیر و البته تأمل برانگیز است. در اینجا مطلب را بدون کم و کاست ذکر میکنم و امیدوارم مایهی تفکری باشد برای آنان که دوست دارند نظر و سلیقه خود را به دیگران تحمیل کنند:
این پل در دره ما است. پل گلخمار نام دارد. 40 سال میشود که بهاین نام مسما شدهاست. گلخمار نام دختری بود. پدرش هنوز زنده است. شاید هشتاد سال، بیشتر داشتهباشد. پدرش، گلخمار را بهپسر کاکایش میخواهد بدهد. اما گلخمار پسر کاکای پدرشرا نمیخواستهاست. قرار بوده که فردا گلخمار را نکاح کنند. میگویند گلخمار لباس سرخ، شلوار (ازار) سفید و چادر سبز میپوشد؛ مایه خوشحالی پدر و خانواده میشود که گلخمار بهعروسی خوش است، اما گلخمار تصمیمش را گرفتهاست. بهار بوده، موقع آبخیزی رود. گلخمار سر همین پل میرود و خود را به دریا پرتاب میکند. چند روز بعد تن گلخمار را از دریا بیرون میکنند. بعد از آن اتفاق این پل که دوطرف رود را بهم وصل میکند بنام گلخمار مسما شدهاست. مردانیکه همسال گلخمار استند، گلخمار را خیلی دختر زیبا و قشنگ توصیف میکنند و تاسف میخورند؛ هنوز گلخمار را بهیاد میآورند که چگونه ترانههای محلی زمزمه میکرده و در این دره، بزها و گوسپندهای پدرشرا میچراندهاست و در دل این دره تازه بهجوانی رسیده بوده؛ 16 سال بیشتر نداشته که از خیر زندگی برای ازدواج ناخواسته میگذرد.
عکس دره گل خمار
مکالمه انگلیسی در هتل، فرودگاه، کاریابی و ...
گلخمار ,پل ,دره ,دختری ,میکند ,تاسف ,گلخمار را ,را به ,مسما شدهاست ,خود را ,میشود که
درباره این سایت